دردم اینه همدرد ندارم

داستان.. فقر.. بیکاری.. ایرانی..

دردم اینه همدرد ندارم

داستان.. فقر.. بیکاری.. ایرانی..

خوش اومدین...

به وبلاگ دردم اینه همدرد ندارم خوش اومدین...

 

لطفا مطالب رو با دقت بخونین

 

 کپی آزاده چه با ذکر منبع چه بی ذکر منبع

تا اطلاع بعدی این وبلاگ غیرفعال است

زنده ایم





زنده ایم هنوز!!! 

اوضاع کنونی ایران

امروز بعد از مدتها تصمیم به نوشتن گرفتم چون از شنیدن و دیدن اخبار این روزها ناراحتم.

این روزها هر کجا نگاه می کنم تورم و گرانیست

جرم و جنایت و فساد است

به هر طرف نگاه می کنم جوانهای مجرد و بیکار و معتاد می بینم

شبکه های مجازی پر شده از فساد اخلاقی و مالی مسئولین

ولی خبر های رسانه ملی ایران همچنان با موضوع سوریه و فلسطین و لبنان و آمریکا پیگیری می شود

عده ای همچنان بهای خون جوانهای 35 سال پیش را میخورند 

و دوباره جوانهای ایرانی را برای جنگ به سوریه میفرستند و با نام

شهید مدافع حرم مانور می دهند

جوانها معتادند و اخبار ، خبر دستگیری قاچاقچیان کالا را می دهنذ

همان جوانهایی که به علت بیکاری کارشان رفت و آمد از گناوه به تهران شده

انتخابات ایران پر از تقلب و تبلیغات دروغ است و خبر انتخابات ناسالم آمریکا از تلویزیون پخش  می شود

این روزها همه جا پر از فساد و تجاوز و اختلاس و وام های کلان و .... شده

از این همه بی عدالتی به ستوه آمده ام...


نامه پردرد دختر 26 ساله به ظریف در فیس بوک

به گزارش پارسینه  یک دختر ناشناس برای آخرین پست دکتر ظریف جمعه 26 مهر ماه کامنتی پردرد گذاشته است که به شرح زیر است:


سلام آقای ظریف

وقتتون بخیر

امیدوارم حالتون بهتر شده باشه

من یه دختر 26 ساله ایرانی ساکن ایرانم (ببخشید که نمیتونم خودم رو کامل معرفی کنم)
امیدوارم کامنت منو کامل بخونید.

من متاهلم ، سه ساله که عقد کردم اما به خاطر مشکلات مالی نمیتونیم عروسی کنیم، شوهرم دانشجوی دکتراست و کار پیدا نمیکنه ...بی پولی و بی کاری دمار از روزگار ما در آورده، پدرم یه بازنشسته ست و از پس خرید جهزیه بر نمیاد.

من اخیرا کارشناسی ارشد نوبت روزانه قبول شدم، یکی از دانشگاه های عالی تهران، یکی از بهترین رشته ها، هفته ای 3 روز میام تهران. شاید باورتون نشه اما من از پس کرایه اتوبوسم به تهران بر نمیام ...من نمیتونم هفته ای 40 هزارتومن برای غذا و کرایه و ... هزینه کنم... شوهرم توان حمایت منو نداره و از پدرم هم نمیتونم پول بگیرم، وام دانشجویی هم که به جایی نمیرسه و هنوز ندادن ...بارها به انصراف از تحصیل فکر کردم اما بغض گلومو میگیره، چون من برای قبولی خیلی زحمت کشیدم... نمیدونم شما بچه دارین یا نه ، نمیدونم خودتون و بچه هاتون چطور درس خوندین اما همه امکانات خودتونو بذارید کنار و درس خوندن تو بدترین شرایطو تصور کنید. مدام فکر میکنم اینایی که میرن دانشگاه بین الملل چقدر پول دارن؟؟؟ چطوری من نمیتونم هفته ای 40 هزارتومن پول بدم برای درس و اونا .... دیگه دارم افسرده میشم.

همین برنامه رو برای جهزیه هم دارم...همیشه عقد کردن برای دخترا یعنی مهمونی، گردش، خوشی، خرج کردن، مسافرت... منم نوعروسم، اما از این زندگی فقط یه چیز بهم رسیده ، اونم حسرته.

من نمیخوام بهم بگین " متاسفم". من خودمو معرفی نکردم چون ترحم کسی رو نمیخوام. من فقط حقمو میخوام...

من ایرانی ام، چرا تو مملکت خودم، جایی که کل طایفه ام بخاطرش شهید و جانباز دادن رفاه ندارم؟؟؟ چرا بی کارم؟؟؟ چرا تغذیه خوب ندارم؟؟؟ چرا بی پولم؟؟؟ چرا با این معدل و این رزومه باهام مثل یه تفاله برخورد میشه؟؟؟ این انرژی هسته ای کو؟ کجاست؟ چیش به من رسیده؟ منو تو انرژی اتمی استخدام میکنن؟؟؟ یا شوهر استعداد درخشانمو؟؟؟ قبضامون که مدام گرونتر و زیادتر میشه، تابستونا که برق قطعه، پس کو تامین انرژی؟؟؟؟ ..چرا مملکت من راحت از دزدی 3 هزار میلیارد تومنی میگذره ولی 24 ساعت بنده به دو ریال یارانه ی مردم؟؟؟ یارانه ای که بودنش برای آدمایی مثل من معنی حفظ آبرو رو داره. تو این وضع گرونی...

 من فقط یه بار زندگی میکنم... میخوام شاد باشم... دیگه بسمه غصه خوردن... در عوض کار میخوام و پول و یه خونه نقلی با یه جهزیه ساده یه دفترچه بیمه

نمیدونید این آخری شده رویای من... من نمیدونم مشکل کمر شما چیه ولی درد شمارو خوب میفهمم. درد از کمر شروع میشه تا مچ پا میاد... انگار یه رشته داغ تو پای آدمه که کشیده میشه. من نمیتونستم برم دکتر اما علائم و دردامو تو اینترنت سرچ کردم و فهمیدم چه بیماری دارم. نه میشه ایستاد، نه میشه نشست، نه میشه خوابید... من اینجا به درد تسلیم میشم ... من میمیرم از درد اما نمیتونم برم دکتر ،نمیتونم ام آر آی بگیرم.

چون بیمه ندارم، چون پول ندارم، هزینه های درمان سرسام آوره، سلامتی شده به قیمت خون آدم... خوش بحال شما که برای دردتون طبیب دارید (البته هرچی که دارید حلال و خوشتون. خدا به روزیتون برکت بده. انشاءالله که حالتونم خوب بشه.)، من از ترس اینکه شوهر و پدرم شرمنده م نشن به کسی نمیگم چقدر درد میکشم...

میبینید ... فرق من و شما همینه... زندگی من به یه تاره مو بنده ولی شما مسئولین زندگی آروم و قشنگتونو بی استرس ادامه میدین. واسه همینه که شما با خیال راحت خبر از مذاکرات بعدی میدید و من اشک تو چشام حلقه میزنه که ای خدااااااااا پس کی تموم میشه؟؟؟
همه اینارو گفتم که بدونید کسایی مثل من هستند که فقط زنده اند اما بارها و بارها آرزوی مرگ میکنند.

کاری کنید که تحریما تموم بشه، یه کاری کنید ارزونی بشه ، کرایه خونه کم بشه ، مواد غذایی ارزون بشه، بازار کار رونق پیدا کنه، دارو و درمان به قیمت خون آدم نباشه، امنیت و رفاه داشته باشیم. کاری کنید که منه بچه درس خون، منی که تو زندگیم فقط تلاش کردم، صبر کردم و پامو کج نذاشتم، بخاطر فشار اقتصادی تو این سن وسال این همه مریضی عصبی نداشته باشم و فکرم مدام پی انصراف از تحصیل نباشه، یه کاری کنید جوونا راحت ازدواج کنن اینطوری فسادم کم میشه. فقط یکم سریع تر ... میترسم آخرش به عمر ما قد نده.

تو رو خدا... دیگه بسه تحریم...
یکی میگفت باید قبر دهه شصتیا رو گودتر بکنند چون آرزوهای زیادی دارن که باید با خودشون به گور ببرن...
خواهش میکنم جواب کامنتمو بدید. یا حق

پاسخ ظریف:

سلام دخترم. می دانم که مسئولیت سنگینی بر دوش من و همکاران من است و گرچه در ایجاد شرایط کنونی نقشی نداشته ایم ولی به هرحال با پذیرش مسئولیت باید در جهت حل آن حرکت کنیم. امیدوارم با تدبیر ریاست محترم جمهوری و با حمایت همه مردم مشکلات انباشته اقتصادی به تدریج رفع شوند و زندگی برای شما و بقیه مردم راحت تر شود.

باور کنید که در هر لحظه از کار اداری و مذاکرات، خودم را وام دار و مدیون تک تک شما می دانم و امیدوارم که بتوانم باری از دوش شما بردارم. به یاری خدا و به پشتیبانی شما، این کار را با صبر و با حفظ حقوق کشور انجام خواهیم داد.

اما اطمینان داشته باشید که برای مذاکره جدی و رفع فشارها، بهترین روش تلاش برای رسیدن به تفاهم از طریق تعامل سازنده و عزت مند است. اندکی صبر، سحر نزدیک است.

تو انسان باش

تو انسان باش

نمیخواهد مسلمان باشی...!

در هفته ، در ماه ... یک فقیر رو سیر کن ، نمیخواهد روزه مستحبی بگیری!

با خدایت هر روز حرف بزن...

شکر گزار باش با زبان خودت...

خدا میفهمد حرفهایت را

نترس خدا عرب نیست!!!


تو حق کسی رو نخور

دلی رو نشکن

غمگین را شاد کن

مریض را مداوا...

تو به اندازه توانت خوب باش و خوبی کن

بخدا خدا همینجاست در دل تو در افکارت

نه در دینت  نه درمذهبت نه در نمازت  نه در احادیث
 

خدا بین قلبهای ماست .

رسیدن به صلح جهانی

متاسفانه در همه کشورها گروهی پول میگیرند که در زمان خطر از کشور دفاع کنند.

در همین ایران عده ای پول میگیرند که در داخل کشور از حکومت دفاع کنند!(قلچماقها)

با خودم فکر کردم که دفاع از مردمی که نان ندارند در کشورشون بخورند چه معنی داره؟!

مثل این میمونه که چند نفر رو در حصاری نگه داشته باشی در گرسنگی ولی به تعدادی غذاشون رو بدی و بگی مواظب اینا باش که کسی بهشون حمله نکنه!!!

مسخره نیست؟!

میدونید حقوق یه بسیجی در ماه چقدره؟
با مدرک دیپلم!
بیش از 3 میلیون تومان!
بله!
میدونید چقدر پول خرج تولید و خرید تجهیزات کشتار جمعی میشه؟!
دارم به این فکر میکنم که مردم جهان تا کی باید تاوان ترس از خودشون رو بدهند؟

یعنی ما آدما کی به رشدی میرسیم که دیگه لازم نباشه از مرزهامون کسی مراقبت کنه!
یا کی به رشدی میرسیم که نیاز نباشه یه عده رو پول بدیم که بخورن و بخوابند فقط در صورت جنگ سربازان بیچاره رو دم گلوله بفرستند!؟

فقط و فقط با یک قرار داد جهانی میشه جنگ رو از لغت نامه حذف کرد!
بله!

میشه کاری کرد که بچه 3 ساله بی گناه تاوان اشتباه بزرگترها رو نپردازه!

میشه کاری کرد که مردم در آسایش و شادی زندگی کنند.

فکرش رو بکنید که بودجه ارتش و سپاه و بسیج وارد بازار کشور بشه ، چی میشه؟

دوستان!
تک تک ما باید برای رسیدن به صلح جهانی کار کنیم.

مثل اون نقاش آذربایجانی که صحنه های جنگ رو به شکل مکانهای شاد و بازی طراحی کرده بود و به جهان نشان داد که میشه به جای مردن ، زندگی کرد و به جای گریاندن خنداند

...

سیستم درمانی ایران ناتوان از ارائه خدمات

هزینه‌های هنگفت درمانی و نقص در سیستم بیمه درمانی در ایران همواره باعث بروز فجایع بسیاری از جمله مرگ شهروندان شده است. درحالی که 4 سال قبل در آبان ماه 90 بیمارستانی در تهران یکی از فرزندان 4 قلوی یک خانواده را به جای پول گروگان گرفته بود (آدرس خبر: http://www.seratnews.ir/fa/news/39649) در تازه‌ترین مورد از این دست، در «خمینی شهر اصفهان» باز کردن بخیه زخم کودک ۴ ساله‌ای به نام «صدرا زاهد‌پور» که بر اثر حادثه‌ای دچار شکافتگی چانه شد. او به همراه مادرش به بیمارستان دولتی موسوم به «اشرفی اصفهانی» این شهر مراجعه می‌کنند و در بخش اورژانس چانه وی را بخیه می‌زنند. مادر این کودک از پرداخت هزینه اورژانس ناتوان است، هزینه‌ای که طبق قوانین وزارت بهداشت رایگان است (ماده ۹ منشور حقوق بیمار: ب۱۲-۱) در مراقبت‌های ضروری و فوری (اورژانس)، بدون توجه به تامین هزینه‌ی آن صورت گیرد. در موارد غیرفوری (الکتیو) براساس ضوابط تعریف شده است.
مادر «صدرا زاهدپور» به علت فقر و تنگدستی اظهار عجز می‌کند و دکتر و پرستار اورژانس در کمال حیرت و تاسف این مادر اقدام به باز کردن بخیه‌ها کرده و کودک را‌‌ رها می‌سازند. در موارد قبل‌تر نیز از این گونه رفتار‌ها در بیمارستان‌های کشور، اخباری منتشر شده است؛ به عنوان نمونه گروگان گرفتن بیمار برای پرداخت هزینه بیمارستان در آبان‌ ۱۳۹۴ در ایرانشهر.
«محمد نعیم سنجر زهی» بیماری که پس از بستری شدن در بیمارستان «خاتم‌الانبیا» در شهر «ایرانشهر» به ‌دلیل ناتوانی در پرداخت هزینه ۱۴ میلیون تومانی بیمارستان، به مدت ۱۰۲ روز در این بیمارستان گروگان گرفته شده و همین امر موجب تشدید بیماری ایشان شد.
در همین رابطه می‌توان به چندین مورد‌‌ رهاسازی بیماران در سال گذشته در اتوبان‌های پایتخت اشاره کرد. در کشوری که به جان و منزلت انسانی اهمیتی قایل نیستند و عدم اعتنا به منشور حقوق بیمار در ایران مساله جدیدی نیست؛ بارها دیده شده که برخی از پرسنل درمانی، علاوه بر دریافت هزینه بیمارستان، اقدام به اخذ وجه خارج از ضابطه که اصطلاحا به آن «زیرمیزی» گفته می‌شود، می‌کنند و تا این وجه از بیمار دریافت نشود، هیچ اقدام درمانی برای بیماران انجام نخواهد شد.
دسترسی ناکافی به مراکز درمانی، ناکارایی خدمات بهداشت، تحمیل پرداخت هزینه‌های کمرشکن و فقر روزافزون، پیامدهای ناگواری را برای خانوار‌های ایرانی به بار آورده است. این در حالی است که در منشور حقوق بیمار به تفصیل بر کرامت بیماران و انسان‌های درمانده دستوراتی داده شده است. در این منشور افراد جامعه متعهد به حفظ و احترام به کرامت انسان‌ها هستند. این امر در شرایط بیماری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. براساس قانون اساسی توجه به کرامت والای انسانی از اصول پایه بوده، دولت موظف است خدمات بهداشتی‌ – درمانی را برای یکایک افراد کشور تامین کند. بر این اساس ارایه خدمات سلامت باید عادلانه و مبتنی بر احترام به حقوق و رعایت کرامت انسانی بیماران صورت پذیرد.
هرچند قوانین در جمهوری اسلامی ایران سالیان سال است که خاک می خورد و اجرا نمی شود ولی نگاهی به منشور حقوق بیمار خالی از لطف نیست.

حقوق بیمار
۱- دریافت مطلوب خدمات سلامت حق بیمار است.
– ارایه خدمات سلامت باید:
۱-۱) شایسته ‌شان و منزلت انسان و با احترام به ارزش‌ها، اعتقادات فرهنگی و مذهبی باشد؛
۲-۱) بر پایه‌ی صداقت، انصاف، ادب و همراه با مهربانی باشد؛
۳-۱) فارغ از هرگونه تبعیض از جمله قومی، فرهنگی، مذهبی، نوع بیماری و جنسیتی باشد؛
۴-۱) براساس دانش روز باشد؛
۵-۱) مبتنی بر برتری منافع بیمار باشد؛
۶-۱) در مورد توزیع منابع سلامت مبتنی بر عدالت و اولویت‌های درمانی بیماران‌ باشد؛
۷-۱) مبتنی بر هماهنگی ارکان مراقبت اعم از پیشگیری، تشخیص، درمان و توانبخشی باشد؛
۸-۱) به همراه تامین کلیه امکانات رفاهی پایه و ضروری و به دور از تحمیل درد و رنج و محدودیت‌های غیرضروری باشد؛
۹-۱) توجه ویژه‌ای به حقوق گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه از جمله کودکان، زنان باردار، سالمندان، بیماران روانی، زندانیان، معلولان ذهنی و جسمی و افراد بدون سرپرست داشته باشد؛
۱۰-۱) در سریع‌ترین زمان ممکن و با احترام به وقت بیمار باشد؛
۱۱-۱) با در نظر گرفتن متغیرهایی چون زبان، سن و جنس گیرندگان خدمت باشد؛
۱۲-۱) در مراقبت‌های ضروری و فوری (اورژانس)، بدون توجه به تامین هزینه‌ی آن صورت گیرد. در موارد غیرفوری (الکتیو) بر اساس ضوابط تعریف شده باشد؛
۱۳-۱) در مراقبت‌های ضروری و فوری (اورژانس)، در صورتی که ارایه خدمات مناسب ممکن نباشد، لازم است پس از ارایه‌ی خدمات ضروری و توضیحات لازم، زمینه انتقال بیمار به واحد مجهز فراهم گردد؛
۱۴-۱) در مراحل پایانی حیات که وضعیت بیماری غیر قابل برگشت و مرگ بیمار قریب‌الوقوع می‌باشد با هدف حفظ آسایش وی ارایه گردد. منظور از آسایش کاهش درد و رنج بیمار، توجه به نیازهای روانی، اجتماعی، معنوی و عاطفی وی و خانواده‌اش در زمان احتضار می‌باشد. بیمار در حال احتضار حق دارد در آخرین لحظات زندگی خویش با فردی که می‌خواهد همراه گردد.

فقر، بیکاری و شکاف طبقاتی، انفجار رفتاری را رقم می‌زند



یک جامعه شناس و استاد دانشگاه گفت: « فقدان تفریحات مناسب و شادی و نشاط در جامعه و وجود فقر، بیکاری، طلاق و دشوار شدن شرایط ازدواج برای جوانان مجموعا باعث می شود در جامعه پرخاشگری، خشونت، ستیزه گری، دعوا، جرم و جنایت و ورود به اعتیاد و فحشا، دزدی و ارتشا صورت بگیرد»

طبق آمارهای رسمی در سال های اخیر خشونت و وقوع جرم در کشور افزایش یافته است. بر اساس گزارشات رسمی در سال های اخیر میزان نزاع، خودکشی، سقط جنین، قتل و ... در کشور با رشد مضاعفی روبرو بوده است. بسیاری از کارشناسان میان این موارد و شرایط اقتصادی جامعه رابطه ای مستقیم قائل هستند. حتی فرمانده نیروی انتظامی هم «تورم» را عامل اصلی قتل و خشونت توصیف کرده و «شرایط جوی و مشکلات فرهنگی» را دلیلی خوانده که آستانه تحمل مردم را کاهش داده است.

رابطه مستقیم میان فقر و بیکاری با افزایش جرم و خشونت
دکتر امان الله قرایی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفتگو با فرارو گفت: «میان فقر، بیکاری و تورم با افزایش جرم و خشونت در کشور رابطه ای صد در صد مستقیم برقرار است. یعنی وقتی فقر، بیکاری و شکاف طبقاتی در جامعه بوجود بیاید، ما شاهد انفجار رفتاری به لحاظ طلاق و رفتار بد والدین با کودک در درون خانواده و پرخاشگری های افراد با یکدیگر در کوچه وخیابان هستیم»

وی ادامه داد: «این مسئله باعث می شود به تدریج خشونت در خانواده شکل بگیرد و سپس به درون جامعه راه پیدا کند و از درون جامعه خشونت دوباره به درون خانواده باز می گردد»

این استاد دانشگاه اظهار داشت: «بررسی هایی که ما به عمل آوردیم و در مجلات دانشگاهی به چاپ رسیده است نشان می دهد که خشونت از بطن مادر آغاز می شود. یعنی وقتی مادر دچار ناراحتی های خانوادگی است و با وی بدرفتاری می شود و خشونت جسمی، اقتصادی یا روانی علیه او صورت می گیرد و آماج تحقیرها و سرزنش های مختلف قرار می گیرد؛ موجب انتقال این موارد از طریق خون به جنین می شود»

وی ادامه داد: «بررسی هایی که روان شناسان اجتماعی به عمل آوردند نیز نشان می دهد بچه های لب شکری و بچه هایی که سقف دهان آنها شکاف دارد بدلیل نارحتی ها و استرس های مادر در دوران بارداری است. بعد از زایمان نیز رفتار پدر و مادر در خشونت و پرخاشگری کودک نقش موثری دارد»

وی افزود: «اما تمامی این موارد و رفتارهای نادرست پدر و مادر با کودک بدلیل فشارهای اجتماعی از قبیل فقر، بیکاری، تورم و شکاف طبقاتی است که به درون خانواده نفوذ می کند و وقتی فرد بیکار می شود و نمی تواند مایحتاج خانواده خود را تامین کند روی به خشونت می آورد»

جامعه دچار آنومی است
این جامعه شناس ادامه داد: «همه این موارد باعث می شود وقتی فرد وارد جامعه می شود رفتار پرخاشگرانه از خود نشان داده و به دنبال آن وارد آسیب های اجتماعی از قبیل فرار کودکان  و دختران و روی آوردن به اعتیاد و غیره شود که مجموع این موارد نشان می دهد جامعه دچار آنومی است؛ یعنی هنجارها و ارزش های اجتماعی فرو ریخته و جامعه دچار سردرگمی است»

قرایی مقدم گفت: «فقدان تفریحات مناسب و شادی و نشاط در جامعه و وجود فقر، بیکاری، طلاق و دشوار شدن شرایط ازدواج برای جوانان مجموعا باعث می شود در جامعه پرخاشگری، خشونت، ستیزه گری، دعوا، جرم و جنایت و ورود به اعتیاد و فحشا، دزدی و ارتشا صورت بگیرد»

وی خاطرنشان ساخت: «آنچه که گفته می شود این است که خشونت ذاتی یا ارثی نیست؛ بلکه این جامعه است که خشونت را بر فرد تحمیل می کند. یعنی فرد معلول است و جامعه عامل است. از مسئولین و غیره ذالک تا بنده معلم مقصر هستیم که افراد پرخاشگر، مجرم و معتاد می شوند. بنابراین ریشه این موارد اجتماعی است»

با شرایط فعلی میزان خشونت و جرایم در کشور افزایش خواهد یافت
این استاد دانشگاه درباره افزایش میزان خشونت و جرائم در سال های اخیر اظهار داشت: «با توجه به افزایش تورم، فقر و بیکاری در سال های اخیر ما شاهد افزایش خشونت و بزهکاری در جامعه نیز بوده ایم و این روند در سال های آتی روندی افزایشی خواهد داشت»

وی ادامه داد: «خشونت و جرائم از ابعاد مختلفی تشکیل شده است و دارای ابعاد اقتصادی، اجتماعی، روانی است. در بعد اجتماعی آن می توان فقدان شادی و نشاط در جامعه را ذکر کرد. هنگامی که شادی و نشاط در جامعه نباشد و در مقابل غم و غصه حکم فرما باشد؛ این امر باعث می شود جامعه به سمت خشونت و پرخاشگری برود»

وی افزود: «همچنین فقدان شادی موجب روی آوردن فرد به اعتیاد می شود. شما ببینید مردم هند فقیر هستند اما شاد هستند. به قول رابرت مرتون آنچه که بوجود آمده این است که هدف وجود دارد ولی بین هدف و شخص یعنی آن وسیله رسیدن به هدف وجود ندارد. علاوه بر این ارزش ها و هنجارهای دینی کمرنگ شده است. در نتیجه ما معتقدیم در این شرایط میزان خشونت و جرائم رو به افزایش خواهد بود»

قرایی مقدم درباره علل کم رنگ شدن اعتقادات و ارزش های دینی در نزد جامعه گفت: «علت اصلی آن اجتماع آنومی در جامعه است و می توان به مواردی همچون فقدان نشاط و شادی در جامعه، بیکاری، فقر و شکاف طبقاتی اشاره کرد»
 
این جامعه شناس مسئولیت موضوعات فوق الذکر را جامعه دانست و گفت: «چه کسانی جامعه را اداره می کنند؟ هر کسی جامعه را اداره می کند او نیز مسئول است. او مسئول است که بیکاری و شکاف طبقاتی در جامعه وجود دارد. تصمیم گیرندگان جامعه باید دست از سر فرد بیچاره بردارند و گناه را گردن فرد نندازند؛ بلکه بگویند این جامعه است که فرد را به این روز انداخته است»

رفع بیکاری اولویت اول در کاهش میزان خشونت
این استاد دانشگاه درباره راهکارهای موجود برای کاهش جرم و جنایت در جامعه به رفع بیکاری و رسیدگی به وضعیت اشتغال جوانان، کاهش تورم و تامین رفاه زندگی مردم در حد معمول اشاره کرد و افزود: «وقتی صحبت از دولت رفاه، دولت عدالت محور و دولت مهرورزی می شود باید پرسید این عدالت و مهرورزی کجاست؟ عده ای سه هزار میلیارد تومان از بیت المال می دزدند و عده ای دیگر از گرسنگی، زندگی خود را از راه جمع آوری آشغال می گذرانند. آیا این عدالت است؟»

وی ادامه داد: «درباره کسانی که از راه جمع آوری زباله گذران زندگی می کنند ما در سال های 1345 یا 1350 می گفتیم این موارد در مصر وجود دارد و آن زمان برای ما جای تعجب بود که کسی از طریق جمع آوری زباله زندگی کند»
وی افزود: «اکنون بیکاری در جامعه وجود دارد و بسیاری از جوانان از کارگر ساده تا نیروی تحصیل کرده دانشگاهی بیکار هستند که این امر باعث خشونت می شود».

وی تاکید کرد: «بنابراین مسئولین باید در ابتدا معضل بیکاری را حل کنند. البته در هیچ کجای دنیا بیکاری در حد صفر نیست و باید آن را به حد معقولی رساند. دوم اینکه فاصله طبقاتی را کم کنند. سوم اینکه در طرح هدفمندی یارانه ها باید یارانه را به افراد نیازمند بدهند نه به کسانی که از قشر مرفه جامعه هستند؛ و چهارم اینکه تورم را کاهش دهند»

این جامعه شناس درباره ارائه راهکارهایی جهت افزایش شادی و نشاط در جامعه گفت: «باید به موسیقی روی آورد و به هر وسیله ای که می توان شادی و نشاط را در جامعه بوجود آورد. البته شادی تزریقی نیست. فضای جامعه باید شاد باشد و مردم احساس کنند که می توانند شاد باشند»

وی ادامه داد: «در سریال هایی که در تلویزیون نشان داده می شود ما می بینیم که مادر، فرزند را نمی بوسد. این موضوع به تدریج به درون خانواده ها راه یافته است و ما اکنون شاهد هستیم که فرزند، مادر خود را نمی بوسد و مادر هم فرزند خود را نمی بوسد و این موضوع باعث کاهش محبت در خانواده و به تبع آن در سطح جامعه شده است»

وی در پایان گفت: «برای افزایش شادی در جامعه باید در لباس و پوشاک، رنگ دیوارها و درها و موضوعات فیلم ها و سریال ها، در تمامی این موارد شادی را مورد توجه قرار دهیم.

شادی و نشاط در جامعه تزریقی نیست

و نمی توانیم به مردم بگوییم شاد باشید بلکه شادی را باید مردم لمس کنند

 

 

گاهی اوقات

اگر توی ذهنتون کاری در نظر دارید

همین الان انجام بدید


گاهی اوقات


"بعد" ، میشود "هرگز"

.

.

به یاد داشته باش:

 

میزان انسانیت یک فرد

 

از نحوه برخورد او با دیگرانی که برای وی

 

هیچ کاری نکرده اند، مشخص می شود

 


تغییری باش


تغییری باش که میخواهی شاهد آن در جهان باشی . . .

 

 



براستی زن بودن کار مشکلی است:


مجبوری مانند یک کدبانو رفتار کنی

 

همانند یک مرد کار کنی

 

شبیه یک دختر جوان به نظر برسی و

 

 مثل یک خانم مسن فکر کنی.





دختــــر که باشی معنی یتیمی و بی مادری را میفهمی!


دختـــر که باشی زبر بودن دست پدرت و


چین و چروک های پیشانی مادرت را درک میکنی!


دختــــر که باشی حسودی به دختری که غرق عشـــق است را درک میکنی!


دختــــر که باشی میفهمی به اختیار خودت


گذشتن از عشقت چقدر طاقت فرساست!


دختــــر که باشی دنیای دختران را مسخره نمیکنی!


دختــــر که باشی بغل کردن عروسک کودکی هایت چه آرامشی دارد!


دختــــر که باشی میفهمی چه حس نابی است از وجودت وجودی ساخته شود!


دختــــر که باشی جیغ زایمان برایت گوشخراش نمیشود


چون پر از درد است


اما با شنیدن پاره ی تنت تبدیل به خنده میشود!


دختــــر مقامش با توئه مرد یکـــــی است ،


او را ضعیفه نگوییم ، ناقص العقل نخوانیم ،


او" ســــــــــــــاده" است " خنـــــــــــگ " نیســــــــــــــت

http://s6.picofile.com/file/8203984784/6a28ea741d0b99ccc47e277bc1172845_425.jpg

در سرزمین من. . . . . .

نر بودن یک جنسیت است و مرد بودن یک هویت



زیادند زنانی که نر نیستند ولی خیلی مردند




 

می گویند : شاد بنویس ...

 

نوشته هایت درد دارند!


و من یاد ِ مردی می افتم...


 که با کمانچه اش ،


گوشه ی خیابان شاد میزد...اما با چشمهای ِ خیس





مــردانـگـیـ آنـجـاسـتـ . . .


جاییـ که پسر بچه ایـ هنگامـ بازیـ برایـ اینکه


دوستـ فقیرشـ خوراکیـ هایشـ را بخورد،


نقشـ فروشنده را بازیـ کرد






من در کشوری زندگی می کنم که


دویدن سهم کسانی است که هرگز نمی رسند


و رسیدن سهم کسانی که هرگز نمی دوند...


ارزش مردگانش چندین برابر زندگانش است..


در سرزمین من مردمانش با نفرت بیشتری به بوسیدن دو عاشق نگاه می کنند


تا صحنه ی اعدام یک انسان


ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﺲ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﺩ ...

 

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﯽ ﺩﻧﺪﺍﻥ، ﺁﺏ ﻧﺒﺎﺕ ﻗﯿﭽﯽ ﺭﺍ  ﻣﯽ ﻣﮑﯿﺪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ :

 

ﺁﺭﻩ ﻣﺎﺩﺭ، ُﻧﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﺍﺯ ﻣﮑﺘﺐ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ، ﺩﯾﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻮﻥ ﺷﻠﻮﻏﻪ

 

ﻣﺎﻣﺎﻥِ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯﻡ ﻫﻤﻮﻥ ﺗﻮ ﻫﺸﺘﯽ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻭﺷﮕﻮﻥ ﺭﯾﺰ ﺍﺯ ﻟﭗ ﻫﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﺎ ﮔﻞ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ .

 

ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﺲ، ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭ ﺁﻣﺪﻩ.

 

ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭ، ﺣﺎﺝ ﺍﺣﻤﺪ ﺁﻗﺎ، ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯ ﭼﻬﻞ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻟﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ُﻧﻪ ﺳﺎﻟﻢ .

 

ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ، ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ .

 

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻫﯿﺲ ، ﺷﮑﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻋﺮﻭﺱ ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﻧﻪ ﺑﯿﺎﺭﻩ

 

ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎﯼ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻃﻌﻢ ﺁﺏ ﻧﺒﺎﺕ ﻗﯿﭽﯽ ﻓﺮﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭ ؟

 

ﺁﻫﺎﻥ ﺟﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻪ، ﺍﻭﻥ ﺯﻣﻮﻥ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﻻﻥ ﻋﺮﻭﺳﮏ ﻧﺒﻮﺩ. ﺑﺎﺯﯼ ﻣﺎ ﯾﻪ ﻗﻞ ﺩﻭ ﻗﻞ ﺑﻮﺩ

 

ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎﻡ ﺍﻟﮏ ﺩﻭ ﻟﮏ ﻭ ﻫﻔﺖ ﺳﻨﮓ ﺳﻨﮓ ﻫﺎﯼ ﯾﻪ ﻗﻞ ﺩﻭ ﻗﻞ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﻮﻧﻮﺍﯾﯽ ﺣﺎﺝ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺭﯾﺨﺘﻨﺪ ﺗﻮ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ :

 

ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺷﻮﻫﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ، ﺯﺷﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎ

ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﺧﻪ ....

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻫﯿﺲ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﺵ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﻪ

 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻋﻘﺪ، ﺣﺎﺟﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯ، ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﻣﻨﻮ ﺑﻐﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺭﻭ

 

ﻃﺎﻗﭽﻪ، ﻫﻤﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ، ﻧﻨﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ

 

: ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ

 

ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯ، ﮔﻔﺖ ﻫﯿﺲ، ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﯿﻪ؟ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﯽ

ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪ؛ ﺑﺎ ﺧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺕ ﻭ ﺩﺍﯾﯽ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺕ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺎﺟﯽ ﻣﺮﺩ . ﯾﻌﻨﯽ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﺸﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ. ﻧﻪ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﺮﺍﺳﻮﻥ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ

 

ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻗﺎ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﯼ؟ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﻫﯿﺲ، ﻗﺒﺎﺣﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻥ ﻫﯽ ﺑﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ .

 

ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻧﻨﻪ، ﻋﯿﻦ ﯾﻪ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻞ ﻧﺸﺪﻩ ، ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺶ ﻻﯼ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭ ﺧﺸﮑﻮﻧﺪﻧﺶ

 

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ، ﺍﺷﮑﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺎﺭﻗﺪﺵ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺥ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﺸﺪ ﻧﻨﻪ . ﺍﻭﻧﻘﺪﻩ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﺩﻣﭙﺨﺘﮏ ﺭﺍ ﻟﺐ ﺭﻭﺩﺧﻮﻧﻪ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ، ﻧﺸﺪ. ﺩﻟﻢ ﭘﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﺟﯽ ﺑﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻟﯽ ﻧﮕﻔﺖ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﻡ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ، ﺑﮕﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺑﮕﻪ .

 

ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ، ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺸﮑﻦ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ

ﺁﯼ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪ، ﺁﯼ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪ .

 

ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﮏ ﯾﻪ ﻗﻞ ﺩﻭ ﻗﻞ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺑﯿﺎﺭ ﮐﺒﺎﺏ ﺑﺒﺮ ﻭﻟﯽ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺣﺎﺟﯽ ﻗﺪ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﮑﻞ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺣﮑﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ، ﺁﻗﺎ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﺮﺵ ﺑﻨﺪﺍﺯﯾﻢ ﺭﻭ ﭘﺸﺖ ﺑﻮﻡ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ؟ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﭼﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻋﻬﺪ ﻭ ﻋﯿﺎﻝ، ﻫﻤﯿﻨﻤﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺷﻢ.

 

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭﺍ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯽ ﻧﻨﻪ ﺑﭽﻪ ﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ، ﺟﻮﻭﻧﯽ ﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩﻡ . ﯾﻬﻮ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻡ، ﭘﯿﺮ.

 

ﭘﺎﺷﻮ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺥ ﻧﻨﻪ، ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻩ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ.

 

ﺁﺧﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﻋﻤﺮﺕ ﺑﺪﻩ ﻧﻨﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺴﯽ ﺣﺮﻓﻤﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ ﻭ ﻧﮕﻪ ﻫﯿﺲ .

 

ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﺎﺭﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺣﺴﺮﺕ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺵ.

 

ﻫﺸﺘﯽ ، ﻭﺷﮕﻮﻥ ، ﯾﻪ ﻗﻞ ﺩﻭﻗﻞ ، ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻭ ...

 

ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺟﻮﻥ ﺣﺎﻻ ﺑﺸﮑﻦ ﺑﺰﻥ، ﺑﺰﺍﺭ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﯽ.

 

ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻻ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭ، ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻮﻥ ﻧﺪﺍﺭﻥ ؟

 

ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻩ ﺍﺵ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ

 

ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻠﺨﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﺭﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﺟﻮﻥ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﯿﺲ ﻧﮕﯿﺪ.

ﺑﺰﺍﺭ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻦ. ﺑﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻦ. ﺁﺭﻩ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﯿﺲ ﻧﮕﻮ، ﺑﺎﺷﻪ؟ 

 

ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﺲ ﺧﻮﺷﺶ ﻧﻤﯽ ﯾﺎﺩ ..

ارزانی...

چه کسی میگوید:


ک گرانی شده است! دوره ی ارزانیست!


دل ربودن ارزان! دل شکستن ارزان!


دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان!


چه شرافت ارزان! تن عریان ارزان!


آبرو قیمت یک تکه ی نان...


و دروغ از همه چیز ارزان تر...


قیمت عشق چه قدر کم شده است!


کمتر از آب روان!


و چه تخفیف بزرگی خورده: قیمت هر انسان...

 

زبان پارسی 1

چون «ت» در زبان فارسی کمیاب وبسیار گران‌بها است (و گاهی هم کوپنی می‌‌شود!)

 

استوره را می نویسیم اسطوره

 

توس را طوس

 

تهماسپ را طهماسب

 

تنبور را می نویسیم طنبور(شاید نوایش خوشتر گردد!)

 

همسر و یا زن را می نویسیم ضعیفه، عیال، زوجه، منزل، مادر بچه‌ها،

 

چون قالی را برای نخستین بار بیابانگردان عربستان بافتند (یا در تیسفون و به هنگام


دستبرد، یافتند!) آن را فرش، می نامیم!

 

آسمان را عرش می‌نامیم!

 

و هرکس نداند، ما ایرانیان خوب می‌دانیم که نگهداشت یک کشور، ملت، فرهنگ و


«هویت ملی» شدنی نیست مگر این که از زبان آن ملت هم به درستی نگهداری شود.

 

ما که مانند مصری‌ها نیستیم که چون زبانشان عربی شد، امروزه جهان آن‌ها را از


خانواده‌ی اعراب می‌دانند.


البته ایرانی یا عرب بودن، هندی یا اسپانیائی بودن به خودی خود نه مایه‌ی برتری‌ است


و نه مایه‌ سرافکندگی..زبان عربی هم یکی از زبان‌های نیرومند و کهن است.

 

سربلندی مردمان وکشورها به میزان دانستگی‌ها، بایستگی‌ها، شایستگی‌ها، و ارج نهادن


آن‌ها به آزادی و«حقوق بشر» است.


با این همه، همان‌گونه که اگر یک اسدآبادی انگلیسی سخن بگوید، آمریکایی به شمار نمی‌آید،


اگر یک سوئدی هم، لری سخن بگوید، لُر به شمار نخواهد رفت.


چرا یک چینی که خودش فرهنگ و زبان و شناسنامه‌ی تاریخی


دارد، بیاید و کردی سخن بگوید؟ و چرا ملت‌های عرب، به پارسی


سخن نمی‌گویند؟ چرا ما ایرانیان باید نیمه‌عربی - نیمه‌پارسی


سخن بگوئیم؟

وضعیت استخدام در ایران

اون پیر مرد همه چی دان فامیل که 80 سالشونه تعریف میکرد یکی از دوستانشون


که تعمیر کننده هواپیمای جت بوده و تحصیل کرده آمریکا برای خدمت به ایران میاد!


وقتی برای استخدام مراجعه میکنه میگن باید گزینش بشی!


میره برای گزینش!


برمیگرده میاد خونه و میگه اینا  تعمیرکار موتو جت نمیخواستند


اینا مرده شور میخواستند!!


میپرسن چطور؟

میگه  :

میپرسن  کفن میت چند متره!!

خرج برای عتبات عالیات...!

اخیراً شنیدم که قراره  از پولی که بعد از توافق به ایران داده میشه ، 40000 خشت طلا

 

و 2500 میلیارد پول جهت عتبات عالیات اختصاص داده بشه !!!!

 

باور کردنی نیست!!!!

 

 

یعنی فرزندان پیامبری که بر خشت گلی می خوابید باید با خشت طلا مقبره داشته باشند؟!

 

 

اینا چه فرقی بین پیامبر و فراعنه مصری قائل هستند!؟

 

 

فرعون رو با طلا دفن میکردند ، اینان  با طلا تزئین میکنند!!!!

 

ای خدا!!!

 

سکوت مردم برای چیست؟

 

باور نمیکنم مردم  تا این حد در جهل باشند که طلا کوبی مقبره ها را جایز بدانند !


پس این سکوت برای چیست؟!!!

 

دوستان!

 

برادارن!

 

خواهران!

 

زمان بیداری است!

 

زمان آگاهی فرا رسیده!

 

همدیگر رو بیدار کنیم!

 

دشمن کشور را غارت کرده به نام خدا و دین و پاکی !!!

 

زنان ما را به فحشا و مردان را به فساد و اعتیاد انداخته!


منبع: بیداری مردم bidare2000.mihanblog.com

 

جنگ خدایی یا شیطانی

خیلی از ما معتقدیم که اسلام یعنی دین جنگ!

میگن پیامبر اسلام در سرتاسر عمرش در حال جنگ با دشمنان بوده!

باشه!

قبوله !

ولی خوبه که با هم بریم به 1400 سال قبل عرب!

همین الان بعد از هزار و چهارصد سال عربها تمدن وآداب و رسوم آدمی

 

ندارن  !

تصور کنید عرب 1400 سال پیش که قبیله ای زندگی میکرد و دخترهاش رو

 

از جهل و شدت حماقت و نادانی زنده بگور میکرد رو  ،عده ای با مردم امروز

 

مقایسه میکنند!!!

یعنی نسخه ای که برای وحوش عرب هزار و اندی سال پیش پیچیده شده رو

 

میخوان به خورد ما بدن!!!!

خنده دار تر اینه که عده ای هنوز باور میکنند این افکار غلط رو!!!

شما تصور کنید که مردی درستکار و خوب ار بین مردم در همون زمان بلند 

 

شد و گفت مردم دخترهاتون رو زنده بگور نکنید با پدر و مادرتون خوب باشید و ...!

این آدم عزیز و محبوب شد و قدرت پیدا کرد و با کسانی که مردم رو میکشتن و

 

از شهر بیرون میکردن مجبور بود بجنگه !

درست بعد از اینکه این مرد بزرگ مُرد ، یه عده شروع کردن  از گفته هاش

 

کتاب درست کردن و مردم رو با جبر و زور وادار به پذیرفتن  کردن طوریکه

 

به همه کشورها و مردم دنیا حمله میکردند و مردم رو به زور به اطاعت وادار

 

میکردند و روز به روز به قدرت و جاه و مقام رسیدن !

و با قدرت بیشتر  ظلم بیشتری بر مردم روا داشتند!

چون حرفهایی از این مرد نیکوکار در  کتاب پیدا میشد عده ای به همانها


دلخوش بودند و مهر سکوت بر لب زده بودند!


بعد ها داستانها و تخیلات و خرافات زیادی  به  چیزی که ساخته بودند  و اسمش

 

رو اسلام گذاشته بودند اضافه کردند و نوشتند هر کس که شک کند کافر است و

 

از خدا رانده میشود!

مردم ساده دل و خدا ترس هم باورشان کردند و در جهل بیشتر غرق شدند تا

 

جایی که اعتقاد داشتند هر کس که خوبی کند ولی به خدای معرفی شده توسط

 

اینان اعتقاد نداشته باشد کافر است و عذاب آتشین در انتظار اوست!!

و با دستاویز قرار دادن همین کتابی که ساختند و به خدای خالق نسبت دادند چه

 

فرقه ها که درست نشد و چه جنگها و خونها که ریخته نشد و چه کودکان و

 

خردسالانی که در بستر مرگ نیارامید!!


دیگه وقتشه از خرافات و جهل بیرون بیاییم و بدون اعتقاد به هیچ دین و مسلکی


و تنها با ایمان به یکتایی و وحدت  و عشق به خالق هستی و با همدیگه زندگی با


نشاط و صمیمی و یکتایی رو تجربه کنیم و پیام و مغز اصلی که همه پیامبران


برایش رنج کشیدن رو از لابلای  کتب تاریخ بیرون بکشیم و مهربان زندگی کنیم

 

منبع: بیداری مردم bidare2000.mihanblog.com

 

یادمان نرود..

مادر کودکش را شیر می دهد و کودک از نور چشم مادر خواندن و نوشتن می آموزد


وقتی کمی بزرگتر شد  کیف مادر را خالی می کند تا بسته سیگاری بخرد


بر استخوان های لاغر و کم خون مادر راه می رود تا از دانشگاه فارغ التحصیل شود


وقتی برای خودش مردی شد پا روی پا می اندازد 


و در یکی از کافه تریاهای روشنفکران


مطبوعاتی ترتیب می دهد و می گوید : عقل زن کامل نیست ...


یادمان نرود ؛ همه ی ما شیر مادرمان را خورده ایم .... 

 

سیمین دانشور...دردم می آید

 

باید باکره باشى، باید پاک باشى!

براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند !


چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است


دین، قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند


اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند!!


من زنم ...


با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست


که زرق و برقش شخصیتم باشد


من زنم .... و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو


میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی


قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند


دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم


دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است


به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی


دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی


و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی


تمام حرف هایت عوض میشود


دردم می آید نمی فهمی


تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است


حیف که ناموس برای تو وسط پا است نه تفکر


حیف که فاحشه ی مغزی بودن بی اهمیت تر از فاحشه تنی است


من محتاج درک شدن نیستم / دردم می آید خر فرض شوم


دردم می آید آنقدر خوب سر وجدانت کلاه میگذاری


و هر بار که آزادیم را محدود میکنی


میگویی من به تو اطمینان دارم اما اجتماع خراب است


نسل تو هم که اصلا مسول خرابی هایش نبود


میدانی ؟


دلم از مادر هایمان میگیرد


بدبخت هایی بودند که حتی میترسیدند باور کنند حقشان پایمال شده


خیانت نمیکردند .. نه برای اینکه از زندگی راضی بودند


نه ...خیانت هم شهامت میخواست ... نسل تو از مادر هایمان همه چیز را گرفت


جایش النگو داد ...


مادرم از خدا میترسد ... از لقمه ی حرام میترسد ... از همه چیز میترسد


تو هم که خوب میدانی ترساندن بهترین ابزار کنترل است


دردم می آید ... این را هم بخوانی میگویی اغراق است


ببینم فردا که دختر مردم زیر پاهای گشت ارشاد به جرم موی بازش کتک میخورد


باز هم همین را میگویی


ببینم آنجا هم اندازه ی درون خانه ، غیرت داری ؟؟


دردم می آید که به قول شما تمام زن های اطرافتان خرابند ...


و آنهایی هم که نیستند همه فامیل های خودتانند ....


مادرت اگر روزی جرات پیدا کرد ازش بپرس


از س.ک.س با پدر راضی بود ؟؟؟


بیچاره سرخ می شود ... و جوابش را ...


باور کن به خودش هم نمی دهد ...........


دردم می آید


از این همه بی کسی دردم می آید

این است مردانگی ؟؟؟

پسر به دخترک گفت : اگه میخوای باهم بمونیم باید همه جوره پایه باشی..


دخترک پسر را دوست داشت .. قبول کرد..


گفت: باشه عزیزم هرجور تو بخوای.. پسر دختر را عریان کرد..


دختر آرام میلرزید ولی هیچ نمیگفت.. پسر مانند ابر سیاه بدن دختر را به آغوش کشید..


بدون کوچکترین بوسه شروع کرد. دخترک آهی کشید.


پسر اما.. دخترک بدنش میسوخت ولی اعتراضی نمیکرد.


پسر تکانی خورد و کنار دخترک افتاد. دخترک با لبخند گفت: عزیزم راضی شدی؟


پسر لبخند کثیفی زد و لباسهایش را پوشید و رفت..


ساعتی بعد دختر به پسر زنگ زد..الو عشقم چطوری ..


پسر اما لحنش مثل قبل نبود. : دیگه به من زنگ نزن..قطع کرد..!


دخترک گوشه ی اتاقش آرام گریست..چند سال گذشت


"تبریک میگویم به پسر"


حالا همان دخترک معصوم و زیبا تبدیل به فاحشه شهر شده است


این است مردانگی ؟؟؟


توووووف ب مردانگی ات


مرد باش نه نر !!!


حیوان هم نر است !

خدایا دستم بگیر

تو، کل عمرمون با اعمالمون زنجیر میبندیم به دست و پامون اما به

 

خیال خودمون داریم زندگی میکنیم ...



و خدا ...


چون مخلوقش رو دوست داره میخواد این زنجیرو از دستو پامون باز کنه


و ای کاش اینو متوجه بشیم که هر کاری کمی سختی داره


چه برسه به دل کندن از گناه ...


بهتره کمی با خودمون صادق باشیم...



 

بفهمیم سفره رنگینی که این دنیا برای خودمون فراهم میکنیم،


شاید .....

 




غذای آخرتمان  از این هم بدتر باشد اگر...

 

 به فکر گرسنگی، گرسنگان نباشم...






شاید آبی که می خوریم از این هم کثیف تر باشد



شاید آن دنیایمان ویرانتر از این باشد،

 

 اگربتوانیم  و کاری برای بی پناهان نکنم...



شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد،

 

 اگر باری از دوش دیگران برنداریم...




شاید کفشی برای پیمودن مسافت برزخ داریم از این هم پاره تر باشد...



شاید آنچه در دنیا می جوییم از این هم بی ارزش تر باشد...



وای بر ما اگر برای کودکمان دنیا را خریدیم و بر  اشک کودکمان دنیا را بر هم زدیم


اما ................

 

 

اگر نفهمیدیم دوست داشتن مادری که تحمل دیدن اشک فرزندش را هنگاهی که نتواند

 

 خواسته دل او را براورده کند و با این کار شیطان را از خود خشنود کرده باشیم...




وای بر ما اگر...

 

اگر نفهمیم بر دیگران چه میگذرد و خودخواهانه متوجه خود باشیم


و...

 

 

بمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریم

 

 



و ما از خود نگذشتیم

 


خدایا تو از گناهان ما بگذر

 


اللهم عجل لولیک الفرج

زندگی بار گرانیست

زندگی بار گرانیست


که بر پشت پریشانی توست


کار آسانی نیست


نان درآوردن و غم خوردن و عاشق بودن


پدرم....


کمرم از غم سنگین نگاهت خَم باد

.

 0.316344001360768378_jazzaab_ir.jpg


مردانگی نگاه پر هیبت کودکانه ات


طعنه به هیبت مردانه هر مردی میزند


222.jpg



نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین


که انسان به خاطرش


شرافتش را زیر پا بگذارد ..!!

از چی بگم..

دوست داری حرف بشنوی یا درد؟

 


از چی میخوای بشنوی از مردی که راننده تاکسیه

 

فقط دنبال دخترای تنها میگرده.

 

از پسری که عشقش رو واسه هوس بازی میخواد.

 

از دختری که به خاطر یه سری نامرد باید مسیرشو

 

دور کنه که مزاحمش نشن

 

 

از فاحشه ای که از مشتریش مدرک جمع میکنه و

 

تهدیدش میکنه پول میخواد اگه نه به خانوادش

 

نشون میده.

 

 

از پسری که فکر میکنه عشقش تو‌ خونست نمیدونه

 

چند تا کارگر دورش کردن.

 

 

 

از دختری که از اول دبیرستان دیگه باکره نیست.

 

از پسرای نامرد از دخترای تیغ زن.

 

 

از مردی که نوزاد تازه متولد شده داره ولی با

 

یکی دیگه میخوابه.

 

 

از دختری که به خاطر نگاه هیز دیگران مجبوره

 

توگرمای تابستون خودشو بپوشونه.

 

 

از اون نامردی که تو شلوغی خودشو میماله به ناموس مردم.

 

 

از زنی که جلوی همسرش به یکی دیگه اس میده.

 

 

از چی بگم تو بگو از عشق یا هوس؟ مردونگی یا نامردی؟

 

 

آره رفیق از درد گفتم برات تو فقط آهی بکش.!.!

 

به تو چه؟؟

من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ به تو چه!

من اگر مست می و شرب و شرابم ؛ به توچه!


تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه به من!


من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ به تو چه!


تو اگر غرق نمازی٬چه کسی گفت چرا؟!


من اگر وقت اذان غرقه به خوابم ؛ به تو چه!


تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش


من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ به تو چه!


دُنیا گر چه سراب است به گفتار شما


من به جِد طالب این کهنه سرابم ؛ به تو چه!


تو اگر بوی عرق میدهی از فرط خلوص


و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ به تو چه!


من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب


و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ به تو چه!


تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی چه به من؟


من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ به تو چه!


تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش


من اگر طالب معشوق شبابم ؛ به تو چه!


تو گر از ترس قیامت نکنی عیش عیان


من اگر فارغ از روز حسابم ؛ به تو چه!

 

 

 

آرزویم برایت...



بهترین آرزویم  برایت این است که:

 به آرزویت برسی



14476103-b.jpg

آرزوی دو همسر 60 ساله



یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچک


سی و پنجمین  سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن.


ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:


چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این


مدت به هم وفادارموندین ،


هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین.


خانم گفت: اوووووه !


من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم.




پری چوب جادووییش رو تکون داد و ...اجی مجی لا ترجی


دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2در


دستش ظاهر شد.





حالا نوبت آقا بود، چند لحظه با خودش فکر کرد و گفت:


باید یه جوری از شر زن پیرم خلاص بشم باید یه دختر خوشگل


گیرم بیاد و  بعد با کمال پر رویی گفت : خب، این خیلی رمانتیکه


ولی چنین موقعیتی فقط یک بار  در زندگی آدم اتفاق می افته ،


بنابر این، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری


30 سال جوانتر از خودم داشته باشم.


خانم و پری واقعا نا امید شده بودن ولی آرزو، آرزوه دیگه

پری چوب جادوییش و چرخوند و.........

اجی مجی لا ترجی

و آقا 92 ساله شد!


خانمش تا چشمش به صورت پر از چروک و دستان لرزان همسر


 پیرش افتاد از جاش بلافاصله بلند شد و گفت تو دیگه همسر من


نیستی پیرمرد !!


مرد با چشمانی گریان بدنبال همسرش با پشتی خمیده می دوید و


می گفت : من عاشقتم !!!

 

؟؟؟؟؟

آیا احساساتی میشین؟ یا احساساتتون فقط برای بقیه اس؟؟؟

109797acbb5d88fd432a64e06dab0417-425.jpg

سخن بزرگان در باره آزادی

 

جورج واشنگتن:



کسانی که حاضر نیستند برای آزادی بهایی بپردازند



لیاقت آزادی را ندارند‎.




عبدالرحمن فرامرزی:


بهترین نشانه ترقی یک ملت، آزادی گفتار است.





بنجامین فرانکلین:


کسی که حفظ جان را مقدم بر آزادی بداند، لیاقت آزادی را ندارد





ویلیام سامرست موام:


اگر ملتی چیزی را بر آزادی ترجیح دهند


همه چیز را از دست خواهند داد.




رالف والدو امرسون:



آزادی هیچ وقت انتظار ما را نمی کشد، ما باید در


بدست آوردنش


از دل و جان دریغ نکنیم.


چون در هیچ جایی از زوایای تاریخ سراغ نداریم که آزادی


و دموکراسی،


سهل و آسان بدست آمده باشد




توماس جفرسون:


آزادی دریایی متلاطم و طوفانی است.



مردان بزدل، آرامش استبداد را بر این طوفان ترجیح می دهند.



 تاس توس:



 طبیعت حتی به حیوانات زبان بسته هم آزادی بخشیده است.



بهترین پاسخ ...

یک شرکت بزرگ قصد استخدام یک نفر را داشت.


بدین منظور آزمونی برگزار کرد که یک پرسش داشت.


پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی در حال رانندگی هستید.


از جلوی یک ایستگاه اتوبوس می‌گذرید.


سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند،


یک پیرزن که در حال مرگ است.


یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است.


یک خانم یا آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید.


شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را سوار کنید.


کدام را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را شرح دهید.


پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید!


.


.


.




شخصی که استخدام شد نوشته بود:


سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و


خودم به همراه همسر رویاهایم منتظر اتوبوس می‌مانیم.


همه می پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است


اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی کند.


چرا؟


زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خود را (ماشین) از دست بدهیم