تو، کل عمرمون با اعمالمون زنجیر میبندیم به دست و پامون اما به
خیال خودمون داریم زندگی میکنیم ...
و خدا ...
چون مخلوقش رو دوست داره میخواد این زنجیرو از دستو پامون باز کنه
و ای کاش اینو متوجه بشیم که هر کاری کمی سختی داره
چه برسه به دل کندن از گناه ...
بهتره کمی با خودمون صادق باشیم...
بفهمیم سفره رنگینی که این دنیا برای خودمون فراهم میکنیم،
شاید .....
غذای آخرتمان از این هم بدتر باشد اگر...
به فکر گرسنگی، گرسنگان نباشم...
شاید آن دنیایمان ویرانتر از این باشد،
اگربتوانیم و کاری برای بی پناهان نکنم...
شاید باری که بر دوشمان است از این هم سنگین تر باشد،
اگر باری از دوش دیگران برنداریم...
شاید کفشی برای پیمودن مسافت برزخ داریم از این هم پاره تر باشد...
شاید آنچه در دنیا می جوییم از این هم بی ارزش تر باشد...
وای بر ما اگر برای کودکمان دنیا را خریدیم و بر اشک کودکمان دنیا را بر هم زدیم
اما ................
اگر نفهمیدیم دوست داشتن مادری که تحمل دیدن اشک فرزندش را هنگاهی که نتواند
خواسته دل او را براورده کند و با این کار شیطان را از خود خشنود کرده باشیم...
وای بر ما اگر...
اگر نفهمیم بر دیگران چه میگذرد و خودخواهانه متوجه خود باشیم
و...
بمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــریم
و ما از خود نگذشتیم
خدایا تو از گناهان ما بگذر
اللهم عجل لولیک الفرج
کاش...
به خودمون بیاییم!!!
در کدام شب
در کدام روز
این شنیدنی ترین صدا شنیده می شود:انتظارتان به سر رسید
سلام آفرین خیلی عالی بود موفق باشی
چقد متنا و عکسا قشنگ بود
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی ؛
میخواهیبمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلـی جهنـم است.........
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر می کنی اتفاقی می افتد که منصرف می شوی ؛
میخواهیبمانی،
رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!
این بلاتکلیفی خودش کلـی جهنـم است.........
اسمتو نگفتی؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر خبر رسید دیوانه شده ام
یقه ی همین پیراهنت را بگیر
که جا گذاشته ای
- سیده حاتمه سیدزاده
من از خود نیمهای را دیده بودم
"عاقل" ..اما تو
مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی
محمدرضا طاهری
از همه خسته ام، مثل یک شاخه شکسته ام
به فردا امیدی ندارم ، دیگر به انتظار بهار نمینشینم
بهار نیز زود می آید و زود میگذرد
خزان که آمد دیگر نگذشت ، قلبم که شکست دیگر آرام نشدم
از همه دلگیرم ، اگر اینگونه بمانم میمیرم
درد مرا تنها خدا میداند ، این زندگی بی رحم نباش
به من رحم کن ، مرا آزاد کن از عذاب دنیا.
چرا اینگونه غمگینم ، ای غم مرا رها کن ، مرا از زندان غصه ها آزاد کن
همه جا تاریک است ، روشنایی ناپدید است
سرد و بی روح ، دلی خسته تر از دیروز
دیگر طاقت ندارم ، نفس کشیدن را بی دلیل میدانم ، هر چه آه میکشم نیز غمی بر غمهایم افزوده میشود.
تنها بودم ، تنها هستم و تنها خواهم مرد.
بعد از رفتنم از دنیا آن زمان همه قدر مرا میدانند ، که دیگر آن زمان دیگر تنها نیستم.
زندگی .. راز بزرگی است که در ما جاریست . . .
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست . . .
رود دنیا جاریست . . .
زندگی .. آبتنی کردن در این رود است . . .
وقت رفتن به همان عریانی .. که به هنگام ورود آمده ایم . . .
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد . . ؟
هیچ . . !؟
زندگی .. وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند . . .
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری . . .
شعله گرمی امید تو را .. خواهد کشت . . .
زندگی درک همین اکنون است . . .
زندگی شوق رسیدن به همان . . .
فردایی است .. که نخواهد آمد . . .
تو نه در دیروزی .. و نه در فردایی . . .
ظرف امروز .. پر از بودن توست . . .
شاید این خنده که امروز .. دریغش کردی . . .
آخرین فرصت همراهی با .. امید است . . .
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک . . .
به جا می ماند . . .
شب ها وقتی که بیداری، خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو، ازت چش برنمیداره
از اون بالا میاد پایین
خدا میگیره دستت رو
خدا میدونه تو قلبت چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا، چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک قلب توسـت، با یک آغوش واکرده
نذار پلکاتو روی هم، اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد، توی هر حالی که باشی
فقـط باید تو با یادش،توی هر لحظه همراه شی