حبیب آقا، نه کافه رفته است، نه کتاب خوانده
است
و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر،
نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است و نه
ولنتاین میداند چیست!
اما صدیقه خانم که مریض شد، شبها کار میکرد و
صبحها به کار خانه میرسید....
در چشمانش خستگی فریاد میزد، خواب یک آرزو
بود،
اما جلوی بچه ها و صدیقه خانوم ذره ای ضعف
بروز نمیداد.
حبیب آقا عشق را معنا میکرد، نمایش نمیداد
: ﺍﻣﺸــــــﺐ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ " ﻧـِـﻔﺮﻳﻨﻢ " ﺭﺍ
ﻣﻴﮑـﻨﻢ
ﭘـﺮﻭﺭﺩﮔـﺎﺭﺍ ... ؟؟؟
ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻱ ﮐـــﻪ ﻣـﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺘـــــــــ
ﺩﺍﺭﻡ .....!
ﺍﻭ ﺩﻳﮕـــــﺮﻱ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺘــــــــ ﺑـﺪﺍﺭﺩ ﻭﻟــﻲ
ﺑــﻪ ﺍﻭ ﻧـَﺮِﺳَد
هـَمــه بـدهے هایـــَم را هــَم کـِـه صــآفــ کـُـنـم
بــه ” دل خــود ” مــدیـون مےمــآنم…
بــرای تمـام
“دلــم مےخواســـت” هاے
بے جواب مــانـده اش
هیــــچ※وقــٺ⇄
↺ڪارے✘نڪنیــــم ⇝
دیگه حرفی واسه گفتن نمی مونه من سراپا سکوتم:)
بازم سربزن
سلام فاصله حرف تا عمل خیلی زیاده شاید کسایی باشن سالهای سال حرف بزنند و به عمل نزدیک نشن عمل کردن مرد میخواهد و وجود ،عشق و تا اینها نباشند در حد همان حرف باقی میماند
خوشبحال صدیقه خانم که از این مردا امروز کم پیدا میشه
بــود ســــــــــــــــوزی در آهنگم خدایا
تــــــــــــــــو میدانی چه دلتنگم خدایا
دگـــــــــــــــــــــــر تاب پریشانی ندارم
نه از آهـــــــــــــــن نه از سنگم خدایا
(مهدی سهیلی)
خدایا
میوه کدام درختت را
گاز بزنم ؟!
که از زمین رانده شوم
اینجا زمین است ...
ساعت به وقت انسانیت
خوابیده است!
خطا از من است ،
مـی دانم
از من کـه سالـــــــهاست
گفته ام ایاک نعبد،
اما به دیگران هم
دل سپرده ام
از من کـه سالــــــــهاست
گفته ام ایاک نستعین،
اما به دیگران هم
تکیه کرده ام
اما رهایم نکن
بیش از همیشه
دلتنگم...
سلام و صبح بخیر به دوست خوبم.امیدوارم روز خوبی داشته باشی...
هرچی احساس نیازه مال من
هرچی حرفای قشنگه مال تو
هرچی گوشه وکنایست مال من
هرچی آهنگ قشنگه مال تو
صدای ساز شکسته مال من
کوه بیستون با نقشش مال تو
تیشه ورنجش مال من هرچی آسمون صاف مال تو
هرچی ابرای سیاهه مال من
هرچی روزای بلنده مال تو
شبای سیاه ابری مال من
اون شبای پرستاره مال تو
یه دونه ماه ونشونش مال من
هرچی دریاست توی دنیا مال تو
یه چیکه قطره بارون مال من
تموم رنگهای عالم مال تو
یه دونه رنگ قشنگش مال من
شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ :
ﯾﮏ : ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺩﻭ : ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.
سه : ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.
چهار : ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.
پنج : ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ , ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ .
شش : ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.
* ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺼﻴﺐ ﻗﻠﺐ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺎﻥ*
مرسی ازحضورت
پست جدید بذارید
Like
http://shakila0nk.blogfa.com/
Chera azizam daram vaysadam nazara ziyad beshe
می دونم که خودت هم میدونی که اگه یه روز برای رکورد شکستن تو عشق نفس کم اوردی هنوز کسی هست که شاید رقیب اصلی تو باشه ولی همین که می خواد ازت جلو بزنه و چند متر ازت دور میشه و جلو میزنه! یه دفه یه نگاهی به پشت سرش هم می ندازه...همین که می بینه تویی,نمی میدونم شاید وجدانم میگه اگه بهت کمک نکنم بعدا پیشمون میشم... دستت رو میگیرم و با خودم میبرم! یعنی یه جورایی برای رسیدن به عشق کمکت می کنم که نکنه تو این راه نفس کم بیاری و ببازی.
نمیدونم اگه یک روز همین اتفاق برای من پیش می امد تو چکار می کردی؟
تو این مسابقه اگه می دیدم که تو نفس کم اوردی و من دستت رو نمی گرفتم و بهت کمک نمی کردم و تو مسابقه رکورد شکنی می کردم این رکورد اصلا برام ارزشی نداشت چون باعث شد به خاطر غرورم عزیزترین کسی رو که تو زندگیم داشتم ببازه...
تو این مسابقه دستت رو گرفتم برای این که بدونی هنوز عاشقی از تو عاشق تر هم هست،مثل من که بد جوری عاشقت شدم،اون هم از نوع زمینی و پاک و کشنده! که ممکنه اثر این عشق از سم خوردن هم بیشتر باشه!
درسته بعضی ها به خاطر نرسیدن به عشقشون به طریق های متفاوت خود کشی میکنن اما این رو بدونین که خود عشق هم میتونه باعث خودکشی بشه! البته اگه این عشق پاک و زمینی باشه!
اما راستشو بخوای من عاشقی رو نمی خوام و نمی خوام عاشق باشم آخه عاشقی دووم نداره:
در مرام ما اسیران عاشقی رسمی ندارد
دوستی را می پرستیم چون که پایانی ندارد
مرسی ارحضورت
خداوندا...!
شنیده ام وام بدون بهره می دهی...!
آمده ام تا وام بگیرم...
نیاز به تعمیر و بازسازی دارم...
چشمانی قوی و آینده نگر می خواهم؛
تا بتوانم آنسوی سراب سالهای دور را ببینم...
شامه ای نیاز دارم تا بتواند بوی پلیدی را از پاکی تمیز دهد.
ذائقه ای می خواهم که بتواند طعم خوش صداقت را از تلخی ریا باز شناسد...!
گوش هایی نیاز دارم که بشنوند ناگفته های انسان های تنها را...!
و به پوستی ضخیم تر نیاز دارم؛
تا بتواند ضربات شلاق روزگار را آسان تر تحمل کند...!
و...
خداوندا نیاز به سرمایه دارم...
باید اقیانوسی از لبخند ذخیره کنم؛
تا در روزهای سختی و خشکسالی، لبانم کویر نشوند!
به قلبی بزرگتر احتیاج دارم...
آنقدر بزرگ تا بتواند همه نا مهربانی ها را در خود جای دهد! پاهایی از فولاد می خواهم؛
تا در میانه راه کوتاهی نکنند...!
چرا که راه دور است و مقصد بس زیبا و شگفت انگیز !!!
به زانو هایی که هرگز به زانو در نیایند...
به مغزی که بتواند تفکر کند...
و روحی که فقط به سوی تو مشتاق باشد...
تو و تنها تو ای پادشاه عالم!
خدایا...
با وام من موافقت میکنی...؟
موفق باشی عزیزم
درست در لحظه آخر..
در اوج توکل و نهایت تاریکی..
نوری نمایان می شود، معجزه ای رخ می دهد
خدا از راه می رسد...!
الهــی کَم مِن قَبیحٍ سَتَرتَه و
و کـَم مِن ثَنـا ?ٍ جـمیلٍ لَستُ ا?هلاً لَهُ نَشَرتـَه . .
?•0·
الـه مـَن . .
گنــاهآنِ قبیــحَم رآ پوشآنــدی و
آنچنــآنــی آبــِرویــم رآ بینِ خلقَت خریــدی کـه اَز خــودَم شرمَنــدِه شــُدَم
الــهی نافرمآنــی کردَم و مِهربآنی کَردی، مهربانم
?•0·
اللهم اغفر کُلَ ذَنبٍ اَذنَبتُه ...
با دلخوری به خدا گفتم...
درب آرزوهایم را قفل کردی...
کلید را هم پیش خودت نگه داشتی...
لبخندی زد و جواب داد...
.
.
.
.
همه عشقم این است که به هوای این کلید هم شده...
گاهی...
به من سر می زنی...
الهـــــــــــــــی...
کاش همه ی عشق ها انقدر پاک و واقعی باشه...!
با سلام امیدوارم وقتی که پیر شدیم یکی هم باشه که چیکه آب بده دست ما وقتی پای وبلاگ داریم آپ می کنیم
ممنون از متن و عکس تامل برانگیزتان
بازم سربزن
عاااالی بود
ایول حبیب آقا
گفتــــم تو شیرین منی ...گفتا تو فرهادی مگر؟؟
گفتــــم خرابت میشــــوم ...گفتا تو آبادی مگر ؟؟
گفتــــم ندادی دل ب من ....گفتا تو جان دادی مگر ؟؟
گفتــــم ز کویت میروم .........گفتا تو ازادی مگر ؟؟؟؟؟
گفتــــم فراموشم مکن ..........گفتا تو در یادی مگر ؟؟
گفتــــم ک بر بادم نده .............گفتا نه بر بادی مگـــــــــــــــــر ؟؟
با افتخار لینک شدید بزرگوار.
روز خوش
عاشق اینجور رابطه های گرم و پایدار هستم...
سلام دوست عزیز.کاش همه عشقها مثل عشق این زوج،ماندگار و پایدار بماند.این داستان واقعی کاش الگویی باشد برای جوانان امروز...