پسر به دخترک گفت : اگه میخوای باهم بمونیم باید همه جوره پایه باشی..
دخترک پسر را دوست داشت .. قبول کرد..
گفت: باشه عزیزم هرجور تو بخوای.. پسر دختر را عریان کرد..
دختر آرام میلرزید ولی هیچ نمیگفت.. پسر مانند ابر سیاه بدن دختر را به آغوش کشید..
بدون کوچکترین بوسه شروع کرد. دخترک آهی کشید.
پسر اما.. دخترک بدنش میسوخت ولی اعتراضی نمیکرد.
پسر تکانی خورد و کنار دخترک افتاد. دخترک با لبخند گفت: عزیزم راضی شدی؟
پسر لبخند کثیفی زد و لباسهایش را پوشید و رفت..
ساعتی بعد دختر به پسر زنگ زد..الو عشقم چطوری ..
پسر اما لحنش مثل قبل نبود. : دیگه به من زنگ نزن..قطع کرد..!
دخترک گوشه ی اتاقش آرام گریست..چند سال گذشت
"تبریک میگویم به پسر"
حالا همان دخترک معصوم و زیبا تبدیل به فاحشه شهر شده است
این است مردانگی ؟؟؟
توووووف ب مردانگی ات
مرد باش نه نر !!!
حیوان هم نر است !
لعنت ب هرچی ادم پسته ...
سلام
ممنون از حضورت در وبم
عزیزجان انقدر بدبین نباش مردان انقدر بد هم نیستند
واقعا همینه
واقعیت محض
حیوان هم میشه که نر باشه
اون مردونگیه که امروز روز توی خیلیا حتی یه ذره شو هم نمیشه پیدا کرد
خیلیا فقط نرن..خیلیا حیوونن
لایک
میگویند جمعه می آید …
آری ، روزی که بازار تعلقات دنیا را تعطیل کنیم ؛
او خواهد آمد .
یک روز می افتد ؛
آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛
هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه …
دوست دارم که یک شب جمعه
صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز
نغمه ی دلخوش انا المهدی
تا کی به شکل خاطرهای گم ببینمت ؟
در عطر سیب و مزه گندم ببینمت ؟
من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره چندم ببینمت ؟
تو را گر طول غیبت کرده محزون / شدم از انتظارت من جگر خون
بود صبر تو از صبر الهی / چه سازم من به این قلب بر از خون . . .
کاش از لطف شبی یاد ز ما میکردی
یاد از عاشق افتاده ز پا میکردی
کاش بیمار فراقت که ز پا افتاده
با نگاه ملکوتی تو دوا میکردی
یا مهدی ادرکنی
حیف جمعه ها روزنامه منتشر نمی شود ، حیف!
چه تیتری میشد آمدنت …
الهم عجل لولیک الفرج
خیلی قشنگ بود
خیلی
سلام فک کنم بشناسمت درسته 2ست عزیز خوش اومدی